سناریو :: توکیو ریونجرز
"وقتی ساعت سه شب داری راه میری "
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مایکی : *در خواب بسیار عمیییقق به سر میبره و اصلا متوجهت نمیشه که خودت دوباره برمیگردی تو تخت..*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دراکن : ای باوا .. باز این دختره داره تو خواب راه میره * بلند میشه برت میگردونه سر جات *
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
میتسویا : *بیدار میشه و با چشماش دنبالت میکنه میبینه رفتی تو آشپزخونه دنبالت میاد و میبینه رفتی سر یخچال و داری خوراکی میخوری که میاد پشت سرت و از اونجایی که با شنیدن صداش زهره ترک میشی لیوان شربتی که دستت بود رو روش خالی میکنی * عجب ..
ا.ت : وای میتسویا زهرم ترکید
میتسویا: حالا فهمیدم دزد خوراکی های یخچال کیه..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چیفویو : اول که میبینتت میترسه و میخواد جیغ بزنه که میفهمه تویی که رفتی آب بخوری و بیای
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ایزانا : * به طرف یه گوشه اتاق ایستاده بودی و تکون نمیخوردی * ا.ت.. ا.ت عزیزم بیا بخواب .. چرا اونجا وایسادی؟
*بلند میشه میاد طرفت میبینه خوابی و برت میگردونه سر جات *
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ران : *عین اجل معلق بالا سرش وایساده بودی که وقتی بیدار میشه و میبینتت میترسه * یااا خدااااااااااا.. عزرائیل اومده بکشتممم.. *از شدت خواب آلودگی میوفتی روش که فریاد بلندی میزنه * ععععرررر... یکی به دا... ها؟این.. اینکه ا.ته .. ای لعنت بر دشمنت که نصفه شبی ترسوندیم بچه..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ریندو : * دید بلند شدی رفتی تو حال .. بلند میشه دنبالت میاد میبینه نشستی رو مبل و گریه میکنی .. میاد کنارت نوازشت میکنه* ا.ت من چرا گریه میکنی؟ چیشده؟
ا.ت : هیقق.. خواب بد دیدم
*بغلت میکنه و رو مبل دراز میکشین.. سرتو میبوسه و میگه * بیا فراموشش کنیم..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سانزو : *با صدای کوبیده شدن یچیز از خواب بیدار میشه .. میبینه با کله رفتی تو کمد دیواری و نقش زمین شدی .. میاد بغلت میکنه و میزارتت رو تخت * فکر کنم از این به بعد باید به تخت قل و زنجیرش کنم که دیگ راه نره ..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کوکو : * اول با دیدن اینکه ساعت یه شب وسط اتاق داری دور یچی میچرخی سکته ناقص رو رد کرد .. بعدش که فهمید تویی اومد سمتت و برت گردوند سرجات *
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اینوپی : *وقتی میبینه ساعت سه شب تو خواب داری راه میری میاد طرفت و صدات میکنه * ا.ت.. ا.ت بیدار شو ..
ا.ت : یا خدا .. اینوپی تویی
اینوپی : آره .. منم حالا هم بیا بریم بخوابیم که نمیتونم چشامو باز نگه دارم ..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هانما : ای بابا .. اگر این بچه گذاشت من بخوابم.. ا.ت بیا سرجات اینقدر با دیوار دعوا نکن ..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نظرتون رفقا؟
لایک و فالو یادت نره زیبا 💖
درخواستی داشتین بگین
#سناریو #فیک #فیکشن #سناریو_انیمه #مایکی #دراکن #میتسویا #ایزانا #چیفویو #ران #ریندو #سانزو #کوکونوی #اینوپی #هانما
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مایکی : *در خواب بسیار عمیییقق به سر میبره و اصلا متوجهت نمیشه که خودت دوباره برمیگردی تو تخت..*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دراکن : ای باوا .. باز این دختره داره تو خواب راه میره * بلند میشه برت میگردونه سر جات *
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
میتسویا : *بیدار میشه و با چشماش دنبالت میکنه میبینه رفتی تو آشپزخونه دنبالت میاد و میبینه رفتی سر یخچال و داری خوراکی میخوری که میاد پشت سرت و از اونجایی که با شنیدن صداش زهره ترک میشی لیوان شربتی که دستت بود رو روش خالی میکنی * عجب ..
ا.ت : وای میتسویا زهرم ترکید
میتسویا: حالا فهمیدم دزد خوراکی های یخچال کیه..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چیفویو : اول که میبینتت میترسه و میخواد جیغ بزنه که میفهمه تویی که رفتی آب بخوری و بیای
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ایزانا : * به طرف یه گوشه اتاق ایستاده بودی و تکون نمیخوردی * ا.ت.. ا.ت عزیزم بیا بخواب .. چرا اونجا وایسادی؟
*بلند میشه میاد طرفت میبینه خوابی و برت میگردونه سر جات *
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ران : *عین اجل معلق بالا سرش وایساده بودی که وقتی بیدار میشه و میبینتت میترسه * یااا خدااااااااااا.. عزرائیل اومده بکشتممم.. *از شدت خواب آلودگی میوفتی روش که فریاد بلندی میزنه * ععععرررر... یکی به دا... ها؟این.. اینکه ا.ته .. ای لعنت بر دشمنت که نصفه شبی ترسوندیم بچه..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ریندو : * دید بلند شدی رفتی تو حال .. بلند میشه دنبالت میاد میبینه نشستی رو مبل و گریه میکنی .. میاد کنارت نوازشت میکنه* ا.ت من چرا گریه میکنی؟ چیشده؟
ا.ت : هیقق.. خواب بد دیدم
*بغلت میکنه و رو مبل دراز میکشین.. سرتو میبوسه و میگه * بیا فراموشش کنیم..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سانزو : *با صدای کوبیده شدن یچیز از خواب بیدار میشه .. میبینه با کله رفتی تو کمد دیواری و نقش زمین شدی .. میاد بغلت میکنه و میزارتت رو تخت * فکر کنم از این به بعد باید به تخت قل و زنجیرش کنم که دیگ راه نره ..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کوکو : * اول با دیدن اینکه ساعت یه شب وسط اتاق داری دور یچی میچرخی سکته ناقص رو رد کرد .. بعدش که فهمید تویی اومد سمتت و برت گردوند سرجات *
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اینوپی : *وقتی میبینه ساعت سه شب تو خواب داری راه میری میاد طرفت و صدات میکنه * ا.ت.. ا.ت بیدار شو ..
ا.ت : یا خدا .. اینوپی تویی
اینوپی : آره .. منم حالا هم بیا بریم بخوابیم که نمیتونم چشامو باز نگه دارم ..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هانما : ای بابا .. اگر این بچه گذاشت من بخوابم.. ا.ت بیا سرجات اینقدر با دیوار دعوا نکن ..
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نظرتون رفقا؟
لایک و فالو یادت نره زیبا 💖
درخواستی داشتین بگین
#سناریو #فیک #فیکشن #سناریو_انیمه #مایکی #دراکن #میتسویا #ایزانا #چیفویو #ران #ریندو #سانزو #کوکونوی #اینوپی #هانما
- ۸.۶k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط